رویکردهای سوادرسانهای در جهان
اصطلاح سواد رسانه ای را می توان به توانایی دسترسی، تجزیه و تحلیل و ارزیابی قدرت تصاویر، صداها و پیام ها و .. و همچنین برقراری ارتباط مناسب با استفاده از رسانه های موجود تعریف کرد. سواد رسانه ای شامل همه رسانه ها از جمله تلویزیون و فیلم، رادیو و موسیقی ضبط شده، رسانه های چاپی، اینترنت و سایر فناوری های جدید ارتباطات دیجیتال است. علاوه بر این، سواد رسانهای را میتوان به عنوان ابزاری آموزشی درک کرد و آن را به دسته بندی های مختلف رسانهای مانند سواد رایانه ای، دیجیتالی یا فناوری اطلاعات و ارتباطات تقسیم نمود. در اروپای معاصر، هر دو مفهوم سواد رسانه ای و صلاحیت رسانه ای، به ویژه در جامعه علمی آلمان و بریتانیا حضور دارند.
مهارت های ICT و رسانه ای در دنیای مدرن ضروری بوده و برنامه ریزی های آموزشی در مدارس و در سطح آموزش عالی باید در راستای انتقال این مهارت ها انجام گیرد. با این حال، اجماع اندکی در مورد مهارتهای خاصی که باید در این چارچوب آموزش داده شود وجود دارد و پیشنهادات و رویکردهای متفاوتی در قالب عباراتی مانند سواد رسانهای، سواد اطلاعاتی، سواد دیجیتال و … وجود دارد.
اروپا نقشه راه جامعه اطلاعاتی را پذیرفته است و به طور فعال توسعه آن را تقویت می کند و سایر کشورها نیز استراتژی های مشابهی را دنبال می کنند. یکی از عناصر اصلی همه این رویکردها، توانمندسازی شهروندان برای عمل بر اساس مهارتها و توانایی ها کافی است که در آموزش ابتدایی، متوسطه یا عالی و همچنین از طریق سناریوهای مختلف یادگیری در طول زندگی آموزش داده میشود.
در زمینه آموزش مهارت و توانایی، بحث در مورد مهارتها و صلاحیت های عملی جایگاه عمدهای را در پژوهش و گفتمان های علمی ایفا میکند، زیرا قرار است به درک جهانی از این اصطلاحات منجر شود. یکی از مقوله های کانونی این بحث که به دلیل ارتباط آینده آن با بشریت، نقش مهمی ایفا می کند صلاحیت رسانه ای است. در حالی که به نظر می رسد در جهان بر سر ضرورت آموزش رسانه ای توافق وجود دارد، رویکردها و همچنین تئوری ها و عملکردها به طور قابل توجهی متفاوت هستند. به عنوان مثال، در حالی که بسیاری از مربیان رسانه در سراسر جهان نظرات خود را در مورد آموزش رسانه و جنبه های مرتبط با آن منتشر می کنند، سیاست گذاران عمدتاً این جنبه ها را در آموزش دخالت نمی دهند. حتی بیشتر از آن، تفاوت های کاملاً اساسی در مدل ها و اصطلاحات وجود دارد. مثلا در ایالات متحده بحث ها بر سواد رسانه ای و آموزش سواد رسانه ای متمرکز است در حالی که در کانادا سواد دیجیتالی عبارت اصلی در بحث ها تخصصی در این زمینه است. توضیح این که سواد دیجیتال یا سواد اطلاعاتی از رایانه و رسانه های دیجیتال نشات می گیرد ضرورت یادگیری مهارت های جدید را به وجود آورده است. سواد دیجیتال اغلب به صورت مترادف با مهارت های فنی مورد نیاز برای استفاده از ابزارهای دیجیتال مدرن استفاده می شود.
در اسپانیا اصطلاحات سواد اطلاعاتی و سواد فناوری اطلاعات و ارتباطات استفاده می شود، در حالی که سواد فناوری اطلاعات و ارتباطات و همچنین آموزش فناوری اطلاعات و ارتباطات در پرتغال رویکرد محوری هستند. در آلمان، این بحث تحت سلطه صلاحیت رسانه ای با تمایل به اصطلاحات مرتبط با سواد است.
البته به نظر میرسد رویکردها و مدلهای مرتبط با سواد رسانهای تأثیر چندانی در حوزه آموزش و سیاست آموزشی نداشته اند. بنابراین، ضروری است بخش آموزشی زمینه را برای توسعه برنامه های درسی و رویکردهای مرتبط با رسانه فراهم کند.
برای توسعه جامعه اطلاعاتی، ایجاد استانداردهای قابل مقایسه بین المللی یک گام ضروری است. چنین استانداردهایی در حوزه های مختلف فناوری اطلاعات یا به طور کلی در زمینه مهندسی در حال اعمال هستند. توسعه استانداردها در بخش آموزشی یک رویه کاملاً رایج است که به عنوان مثال، قبلاً در زمینه های مختلف مانند برنامه های درسی مدارس اعمال شده مثلا در آموزش ریاضی در مدارس می توان به استانداردهای NCTM اشاره کرد. نمونه دیگر استانداردهای آموزشی جغرافیا در مدارس متوسطه هستند. استانداردهای مشابهی نیز در سطح آموزش عالی مورد استفاده قرار می گیرد. اما هیچ رویکرد مشابهی برای آموزش رسانه وجود ندارد.
مثال هایی برای مفاهیم مرتبط با آموزش رسانه ای وجود دارد؛ مثلا دایر شدن مدارس تابستانی برای موضوعات مرتبط با رسانه برای دانش آموزان دبیرستانی در مکزیکو سیتی یا برخی پروژه های مربوط به استفاده از بازی نقشآفرینی برخط چندنفره گسترده یا به طور مختصر اماماوآرپیجی در کالج های آمریکا یا برای مثال در آلمان، تلاشهایی برای استفاده از بازیهای آموزشی در آموزش رسمی وجود دارد.
با این حال، این رویکردها و نمونه های مشابه دیگر، تنها بر مهارتها و صلاحیت های خاص تمرکز میکنند و دیدگاه جامعی نسبت به موضوع سواد رسانهای ارائه نمیدهند. نکته مهم در مورد موضوع این است که تقریباً در هر کشوری می توان پیشنهادات مشابهی ارائه کرد چیزی که به نظر می رسد ضرورت آموزش سواد رسانه ای مبتنی بر برنامه درسی و استاندارد را روشن می کند. در حال حاضر چنین نمونه هایی وجود دارد: به عنوان مثال در بریتانیا یا در نیجریه، اما این مشکل در اکثر کشورها وجود دارد که بایستی با عنوان توجه به آموزش سواد رسانه ای در آموزش رسمی مورد توجه قرار گیرد. اما در سطح بین المللی رویکردهای قابل مقایسه وجود ندارد. علاوه بر این، رویکردهای مربوطه به طور قابل توجهی بر محتویات متفاوت تمرکز میکنند. دلیل این وضعیت این است که در اکثر کشورها سیاست گذارانی که برنامه های آموزشی ملی را شکل می دهند، تازه از نیاز به سواد رسانه ای آگاه شده اند.
یکی از پیامدهای فقدان آموزش رسانه ای در آموزش رسمی فقر بیش از اندازه دانش، مهارت ها و صلاحیت های مرتبط با رسانه است که دانش آموزان می بایستی در طول تحصیلات مدرسه ای یاد بگیرند. دانشجویانی که وارد برخی از رشته های تحصیلی مهندسی می شوند، ممکن است با مشکلات شدیدی مواجه شود و فرصتی برای تقویت صلاحیت های احتمالاً محدود رسانه ای خود نداشته باشند. دوره های مرتبط با فناوری اطلاعات برای رساندن دانش آموزان به سطح قابل قبولی از صلاحیت ها قبل و همچنین در طول تحصیل، از جمله به دلیل کم شدن رویکردهای گسترده تر صلاحیت رسانه ای در برنامه ریزی های درسی وجود ندارد زیرا اعمال تغییرات در برنامه های درسی موجود معمولاً یک فرآیند بسیار زمان بر است. اینجاست که بحث سواد رسانه ای و صلاحیت رسانه ای مطرح می شود و این که چرا این گفتمان ارزش یک نگاه جدی را دارد.
با توجه به رویکردهای عمدتاً ناهماهنگ و گاه کاملاً عمل گرایانه در مورد آموزش رسانه، اصطلاحات در این زمینه ها یکسان نیستند و از کشوری به کشور دیگر متفاوت است. همانطور که در بالا ذکر شد، عبارات رایج عبارتند از سواد رسانه ای و آموزش سواد رسانه ای که بیشتر در ایالات متحده به کار برده می شوند. به عنوان مثال، سواد رسانه ای در کانادا بر سواد دیجیتال تمرکز دارد و در آلمان، این بحث تحت سلطه اصطلاح صلاحیت های رسانه ای است – با گرایش به سواد رسانه ای. این تفاوت در اصطلاحات نیز به درک متفاوت و مفاهیم متفاوت مربوط می شود. برای مثال، سواد رسانهای، رسانههای سنتی و رسانههای دیجیتال را در بر می گیرد و رویکرد بسیار اساسی تری نسبت به سواد دیجیتال دارد که به رسانههای دیجیتال محدود میشود.
بنابراین بسیاری از کشورها در زمینه آموزش رسانه ای- شناخت و توجه به آن یا نه – با مشکلات کاملاً مشابهی مواجه هستند و بنابراین، باید فهم یکسان و اصطلاحات یکسان و مفاهیم مربوطه را توسعه دهند. با این اوصاف در جهت توسعه درکی مشترک از اصطلاحات مورد استفاده، رویکردهای خاص کشورها و مناطق و اصطلاحات مربوط به هر کدام مورد بحث قرار خواهند گرفت.
سواد رسانهای در کشورهای اروپایی
با وجود مجاورت جغرافیایی، رویکردها و بحثهای مربوط به صلاحیت رسانهای در اروپا متفاوت است:
1- سواد رسانهای در بریتانیا
در بریتانیا، بحث بر مفهوم سواد رسانه ای متمرکز است و آموزش رسانه ای حداقل از دهه 1930 نقش مهمی در این موضوع ایفا کرده است. در حالی که در حوزه آموزش رسانه، سواد رسانه ای اغلب برابر با آموزش رسانه ای فهمیده می شود، سواد رسانه ای اخیراً بیش از پیش در کانون کمپین ها و بحث های سیاسی قرار می گیرد که به صلاحیت های لازم در زمینه استفاده از رسانه مربوط می شود و بنابراین، به عنوان هدف آموزش رسانه ای دیده می شود.
بریتانیا نقش بسیار مهمی در بحث عملی و کاربردی سواد رسانه ای ایفا می کند و تعداد انگشت شماری از کشورهای جهان مانند استرالیا و نیوزلند از این رویکردهای مشابه استفاده می کنند. یکی از ویژگیهای مجزای بریتانیا این است که در عمل یک واحد درسی مرتبط با رسانه در مدارس دارد و تا حدی از نظر آموزش و سواد رسانهای به عنوان رهبر شناخته میشود که نتیجه تلاش نهادهای مختلفی است که در آموزش رسانه ای نقش داشته اند: موسسات همکار به عنوان مثال، آکادمی فیلم بریتانیا، مرکز زبان انگلیسی و رسانه و موسسه آموزش. علاوه بر این، بریتانیا پیشینه بسیار مثبتی در زمینه آموزش رسانه دارد و بنابراین، حتی امروزه نیز بر سواد رسانه ای و آموزش مرتبط با مدرسه تمرکز دارد.
2-سواد دیجیتال و ICT در کشورهای اسکاندیناوی
در مقایسه با بریتانیای کبیر، تحولات مرتبط با رسانه در این کشورها بسیار دیر شروع شد. با این وجود، در مقایسه با بسیاری از کشورها، آموزش رسانه ای خیلی زود در برنامه های درسی مدارس ابتدایی و متوسطه باب شد. به عنوان مثال، فنلاند و دانمارک آموزش رسانه ای را در اوایل دهه 1970 در برنامه های درسی مدارس باب کردند – که در ابتدا مربوط به رسانه های سنتی بود – سوئد، نروژ و ایسلند چند سال بعد در اوایل دهه 1980 آن را باب کردند.
بر این اساس بحث ها در مورد سواد رسانه ای سنتی و آموزش رسانه ای، امروزه اکثر کشورهای اسکاندیناوی بر توسعه عملیICT تمرکز دارند. از این رو، اصطلاحاتی مانند سواد دیجیتال یا ICT که بر رسانه های به اصطلاح جدید یا دیجیتال تأکید می کنند، معمولاً در سال های گذشته به کار گرفته شده اند. این نشان دهنده اصلاح سواد رسانه ای با سواد دیجیتال و سواد فناوری اطلاعات و ارتباطات است. بدیهی است که این مفاهیم باید شباهت هایی داشته باشند زیرا همه اصطلاحات ناشی از یک بحث است و بنابراین، پیشینه مشابهی دارند.
3-صلاحیت رسانه ای در آلمان
در آلمان، نه سواد رسانه ای، بلکه مفهوم صلاحیت رسانه ای است که در کانون بحث ها قرار دارد.این مفهوم بیشتر به صلاحیت ارتباطی اشاره دارد که در علوم اجتماعی آلمان توسط هابرماس در سال 1971 مطرح شد. در سال 1973 توسط دیتر باک برجسته شد و ایشان آن را به عنوان ظرفیت انسانی برای درک نمادهای زبانی و غیرزبانی معرفی کرد. در دهه 1960 تغییر دیدگاه در بحث رسانه ای رخ داد. در حالی که پیش از این تمرکز بر یک موضع آموزشی محافظهکار و قدیمی و از مد افتاده بود، تمرکز بر نیازهای رسانهای افرادی که از رسانه در زندگی روزمره استفاده میکنند و آشنایی با رسانهها در دستور کار قرار گرفت.
مفهوم صلاحیت رسانه در سال 1976 ظهور کرد و نه تنها در گفتمان علمی ظاهر شد، بلکه بیش از پیش در کانون بحث عمومی قرار گرفت. شایستگی رسانهای به عنوان یک مفهوم در اینجا با افزایش پیچیدگی جهانی همراه است. اغلب، از آن به معنای اجزای مورد نیاز به منظور کاهش پیچیدگی بدون ایجاد تمایز بیشتر نیز استفاده می شود.
افزایش فراگیر اجتماعی این ترکیب با مشکل تعریف نادرست همراه شد، به عنوان مثال، گاپسکی با تأکید بر تکثر و تنوع عملکردهای اجتماعی رسانه ها از فردی به فرد دیگر و از زمینه ای به زمینه دیگر، از شایستگی های رسانه ای متکثر استفاده کرد.
در بحث های مربوط به صلاحیت های رسانه ای معمولاً سه جنبه متفاوت از هم متمایز می شود:
دانش رسانه ای که یکی از عناصر صلاحیت های رسانه ای است عبارت است از دانش عملی خاص موضوعات مرتبط با رسانه که برای رشد برخی مهارت های رسانه ای سطح بالاتر ضروری است.
ارزیابی رسانه ای عبارت است از توانایی تحلیل انتقادی مفاهیم و پیشنهادات مرتبط با رسانه
پردازش رسانه ای به مهارت های لازم برای سازگاری و استفاده از سیستم های رسانه ای و همچنین طراحی و اجرای متن های رسانه ای اشاره دارد.
جدول 1. عناصر مختلف صلاحیت رسانه ای
صلاحیت های رسانه ای | ||
دانش رسانه ای | ارزیابی رسانه ای | پردازش رسانه ای |
در مورد عملکردها، ساختارها و جهت گیری های رسانه ها | تفکر انتقادی، اخلاقی و شناختی | پذیرش رسانه، استفاده از رسانه، مشارکت رسانه ای و ایجاد رسانه |
صلاحیت رسانه ای تنها مفهومی نیست که در آلمان معاصر مورد بحث قرار گرفته باشد. سواد رسانهای، به شکل عبارت ترجمه شده آلمانی، پس از اینکه از دهه 1980 در بحث های مبتنی بر مهارت و صلاحیت نادیده گرفته شد، تنها برای چند سال در این بحث ها حضور داشته است. همان طور که در حال حاضر بحث پیرامون این اصطلاح در ابتدای راه است، بحث در مورد سواد رسانه ای و رابطه سواد رسانه ای و صلاحیت های رسانه ای به تازگی در چند نشریه شرح داده شده است. در حالی که مفهوم صلاحیت رسانه ای به شکل صلاحیت های رسانه ای به یک چارچوب نظری تبدیل شد.
ترجمه اصطلاح آنگلوساکسونی سواد به آلمانی به این سادگی نیست، زیرا کلمه آلمانی Bildung ممکن است به سواد و یا به آموزش ترجمه شود. با اتخاذ معنای آلمانی به عنوان مبنا برای اصطلاحات مختلف در این زمینه، درکی یکپارچه از آن ها به دست می آید.
شکل زیر نه تنها اصطلاحات مختلف مبتنی بر سواد، بلکه اصطلاحات مبتنی بر صلاحیت را که به خوبی در کشورهای اروپایی مانند آلمان، ایتالیا، بریتانیا یا کشورهای اسکاندیناوی تثبیت شدهاند را نشان میدهد.
حتی اگر این اصطلاحات مبتنی بر صلاحیت تا حدی غریب باشند، به ویژه در برخی از کشورهای آنگلوساکسون مانند ایالات متحده، اشاره به آنها به دلیل بحث های داغ امروزی پیرامون آن ها در گفتمان اروپایی ضروری به نظر می رسد.
رویکرد آلمانی، به ویژه گفتمان پیرامون صلاحیت های رسانهای، در منطقه اروپا بسیار محبوب است. کشورهایی مانند اتریش، سوئیس و ایتالیا گفتمان آلمانی را در پیش گرفته اند و از آن به عنوان مبنایی برای تلاش های خود در این زمینه استفاده کرده اند.
4-شبه جزیره ایبری: سواد فناوری اطلاعات و ارتباطات و سواد اطلاعاتی
در حالی که انگلستان و آلمان پیشتاز سرمایه گذاری های تحقیقاتی و فناورانه پس از جنگ جهانی دوم(1945 به بعد) بودند پرتغال و اسپانیا از اواسط دهه 1980 تلاش ها در این زمینه را آغاز کردند. تکامل سواد فناوری اطلاعات و ارتباطات و زیرساختهای مربوطه در پرتغال و اسپانیا تقریباً مشابه بود. آمارهای هر دو کشور نشان می دهد که این دو اقتصاد از دهه 1960 یک جنبش مدرنیزاسیون گسترده و قوی را آغاز کردند. شروع به گسترش سیستم های آموزشی خود کرده اند. در نتیجه بی سوادی در هر دو کشور در مدت 20 سال از بین رفت. همزمان ICT در سیستم آموزشی این دو کشور وارد شد.
توسعه فناوری اطلاعات و ارتباطات در پرتغال به دلیل اهمیت روزافزون حوزه تحقیقاتی جوانی به نام فناوری آموزشی در اواسط دهه 1970 آغاز شد. از این رو، به دلیل اهمیت بسیار زیاد ICT از نظر آموزشی،ICT به موضوعی مورد توجه در زمینه مسائل دانشگاهی تبدیل شد. پس از آن، اصطلاح ICT در تحقیقات پرتغالی در حدود دهه هشتاد پدیدار شد یعنی زمانی که افزایش تولید تحقیقات علمی و مقالات منتشر شده در مورد پروژه های تحقیقاتی ICT سازمانی اتفاق افتاد.
اگرچه از سال 1985 فناوری اطلاعات و ارتباطات در آموزش موضوع مورد علاقه بحث های علمی و همچنین بحث های سیاسی روز افزون در اسپانیا بوده است اما واژه سواد فناوری اطلاعات و ارتباطات در اواخر دهه 1990 در بحث ها نمایان شد. در اینجا، سواد ICT بیشتر به عنوان مفهومی درک می شود که تمام برنامه ها و ابتکارات دولتی برای ایجاد جامعه اطلاعاتی اسپانیا را توصیف می کند. تقریباً از سال 2000 میلادی، عمدتاً سواد اطلاعاتی در این کشور پذیرفته شد که به تلاشهای مختلف از سوی دانشگاهیان، مشاغل و اولویتهای برنامههای سیاسی در مورد اینکه چگونه مردم و نهادها می توانند با همکاری برای توسعه خود و دیگران از طریق تسهیل یادگیری، محیط بهتری برای شهروندان اسپانیایی فراهم کنند و تجربه سواد اطلاعاتی کارآمدتری را در اختیار آنها بگذارند.
امروزه دو کشور بسیار متعهد به مشارکت در طرحهای اتحادیه اروپا و پروژههای مرتبط با سواد اطلاعاتی هستند و درک یکسانی در مورد نقش مهارت های ICT در مسائل اقتصادی آینده دارند. بنابراین، می توان گفت که دامنه آموزشی رسانه در پرتغال و اسپانیا نمی تواند به اندازه آلمان یا بریتانیا گسترش یابد، دلیل آن تمرکز شدید آن بر رسانه های جدید و سوادهای مربوطه،ICT و سواد اطلاعاتی، که به نظر می رسد کاملا شبیه به رویکردهای کشورهای شبه جزیره اسکاندیناوی(سوئد، نروژ و دانمارک، فنلاند، ایسلند، جزایر فارو و جزایر الند) است.
علاوه بر این، رویکردهای مربوط به منطقه شبه جزیره ایبری(اسپانیا، پرتغال، آندورا و جبلطارق) بیشتر به سطح مهارت مربوط می شود، به این معنی که این کشورها بیشتر از اصطلاحات مشابه کشورهای اسکاندیناوی استفاده می کنند و فقط عبارت سواد اطلاعاتی را به گفتمان مورد بحث اضافه می کنند. همانطور که در بالا نشان داده شد، رویکردها و اصطلاحات مربوطه در داخل کشورهای اروپایی متفاوت است. کشورهایی مانند آلمان یا بریتانیای کبیر سنت طولانیتری در بحث درباره صلاحیت ها و سواد رسانهای دارند و کشورهایی که این سابقه را در موضوعات مرتبط با رسانه ندارند مانند اسپانیا یا پرتغال، اغلب از رویکرد عملگرایانه و متمرکز بر حوزه دیجیتال با نگاه اقتصادی حاصل از آموزش مهارت ها استفاده می کنند.
سواد رسانهای در آمریکای شمالی
فهم سواد رسانه ای در ایالات متحده و کانادا کاملاً مشابه است، اما تاریخچه آموزش رسانه ای در کانادا گسترده تر است، بنابراین هر دو کشور دارای پیشینه تاریخی در مورد بحث سواد رسانه ای هستند.
1-سواد رسانه ای در ایالات متحده
در ایالات متحده، از اوایل دهه 1980 یک گفتمان کاملاً فشرده در مورد واژه سواد رسانه ای در جریان بوده است. قبل از آن، در اواسط قرن بیستم، مربیان بر این عقیده بودند که فرهنگ رسانهای و رسانههای جمعی باید منفور، ترس آور و مطرود باشند. پس از آن، توسط نسل کاملاً جدیدی از مربیان رسانهها بیشتر و بیشتر در زمینههای آموزشی به کار گرفته شدند و در این زمینه ها سواد رسانه ای به موضوعی مورد توجه تبدیل شد. بدیهی است که این تحولات با تغییرات نگرش کشورهای اروپایی از یک تفکر انتقادی محافظه کارانه رسانه ای به معرفی رسانه ها به عنوان مثال در سناریوهای آموزشی، مطابقت دارد. رویکردهای سواد رسانه ای در ایالات متحده را می توان به پنج جز تقسیم کرد.
جدول 2. ابعاد سواد رسانه ای در ایالات متحده
سواد رسانه ای به مثابه
|
… توانمندسازی |
… سواد رسانه ای انتقادی | |
… سواد رسانه های جدید | |
… سواد بصری | |
… سواد مراقبت و سلامت |
یکی از موضوعات ویژه ای که مفهوم سواد رسانه ای به عنوان توانمندسازی را ایجاد کرد، مفهوم آموزش سواد رسانه ای است که می تواند به عنوان رشته آموزشی مختص آموزش مهارت های مرتبط با سواد رسانه ای درک شود. در مقایسه با سایر رویکردهای مشابه مثلا آموزش رسانهای که در انگلستان اجرا می شود، آموزش سواد رسانه ای این نکته را برجسته می کند که سواد به طور کلی جایگاه مهمی برای فعالان حوزه های مرتبط با رسانه ایفا می کند.
با اینکه بحث و جدال شدیدی بر سر سواد رسانه ای و آموزش سواد رسانه ای در ایالات متحده وجود دارد می توان گفت که گفتمان سواد رسانه ای و به ویژه مفهوم آن در زمینه آموزش رسمی در ایالات متحده به اندازه کشورهای انگلیسی زبان دیگر مانند بریتانیا، کانادا و استرالیا پیشرفته نیست و اینکه آموزش رسانه ای هم مثل آموزش سواد رسانه ای در ایالت های این کشور متفاوت است. یکی از دلایل این وضعیت، قطع بودجه حوزههای آموزش رسانهای است، به دلیل جنبش موسوم به بازگشت به مبانی، که باعث افت ده ساله تحقیقات عملی و نظری مرتبط با رسانه در ایالات متحده شد. این رویکرد باعث شد که حوزه آموزش رسانه ای آمریکا دوباره خود را با گفتمان آن در کانادا و بریتانیا هماهنگ کند.
بحث ها در ایالات متحده در واقع بیشتر بر سواد رسانه ای متمرکز است، اما با نگاهی به تحولات واقعی روشن می شود که اصطلاح آموزش سواد رسانه ای بیشتر مناسب تحولات این مفهوم در این کشور است.
2-سواد دیجیتال در کانادا
کانادا پیشینه تاریخی بسیار طویلی در بحث سواد رسانهای دارد. کانادا اولین کشور آمریکای شمالی بود که سواد رسانهای را در برنامههای درسی مدارس گنجاند و تا حدی آموزش رسانهای را از کلاس اول تا سال آخر دبیرستان پیوسته کرد. در کنار سطح عملی، بحث علمی نیز در این زمینه صورت گرفت. برای مثال، مسترمن[1] کار عظیمی به نام آموزش رسانه[2] منتشر کرد که در آن چارچوبی نظری برای آموزش رسانه ایجاد و ابعاد مختلف رسانه ها را متمایز نمود.
تحولات میدانی این درک بنیادین را شکل داد که هدف سواد دیجیتال در کانادا در قالب استراتژی سواد دیجیتال ایجاد مزایای اقتصادی و اجتماعی قابل توجه برای مردم کانادا است. به نظر می رسد این رویکرد کاملاً شبیه رویکردهای اسپانیا و پرتغال است البته با تفاوت زیاد پیشینه تاریخی سواد رسانه ای میان کانادا و این دو کشور. بنابراین، ابعاد سواد دیجیتال را می توان مثل ابعاد سواد رسانه ای – فقط با تمرکز بر رسانه های دیجیتال درک کرد.
در پاراگراف های قبل عمدتاً رایج ترین رویکردها نسبت به سواد رسانه ای را بررسی کردیم. با این حال، فهرست ارائه شده از رویکردها را نمی توان کامل در نظر گرفت. دلایل این امر بیشتر به مشکلات زبانی مربوط می شود، زیرا کشورهای غیر انگلیسی زبان، مانند کشورهای در حال توسعه یا کشورهای تازه صنعتی شده، به طور منظم در گفتمان بین المللی شرکت نمی کنند. این امر از یک سو به حضور بسیار زیاد رویکردهای کشورهای صنعتی و از سوی دیگر به عدم ادغام رویکردهای ساخته شده به زبان های دیگر منجر می شود.
رویکردهای سایر مناطق جهان
برخی از مناطق دیگر، مانند کشورهای آسیایی، به سادگی چنین بحث قابل مقایسه و چند دهه ای در مورد سواد رسانه ای یا صلاحیت های رسانه ای ندارند و بنابراین، به نظر می رسد که از اصطلاحات آنگلوساکسون عبور کرده اند. تأثیر بحث سواد رسانه ای بریتانیا برای سایر مناطق انگلیسی زبان جهان نیز باید تأیید شود: مثلا استرالیا یا نیوزیلند. در مناطقی مانند آسیا پذیرش آموزش رسانه از اواخر دهه 1990 شروع شد. به نظر می رسد که کشورهای آفریقایی و همچنین در حال حاضر کشورهای خاورمیانه به دلیل مشکلات اجتماعی دچار کمبود عملی آموزش رسانه ای هستند.به نظر میرسد که بحث سواد رسانه ای در آمریکای لاتین به صورت عملگرایانه و عمدتاً در قالب رویکردهای آنگلوساکسون انجام میشود.
سواد رسانه ای بین المللی
رویکردهای ارائه شده با عناوین سواد رسانهای، سواد فناوری اطلاعات و ارتباطات و سواد اطلاعاتی یا سواد دیجیتال با وجود شباهتهای زیاد اما در جزئیات متفاوت هستند. اصطلاح سنتی سواد رسانه ای بیشتر در کشورهایی مانند ایالات متحده، بریتانیا، کانادا و کشورهای اروپای شمالی با پیشینه طولانی در بحث های رسانه ای به کار می رود. در برخی از کشورها که سابقه طولانی در بحث های رسانه ای ندارند، مانند شبه جزیره ایبری یا برخی از مناطق آسیایی، بحث ها و به ویژه اصطلاحات مربوط به رسانه های جدید یا دیجیتال را مورد توجه قرار می دهند و رویکردها عمدتاً بر اساس بحث اقتصادی مبتنی بر مهارت دیده می شوند. با این وجود، اصطلاحات سواد ICT و سواد اطلاعاتی را میتوان به عنوان مقولههای کانونی سواد رسانهای درک کرد، با یادآوری اینکه اصطلاح رسانه به رویکردی جامع به رسانه، از رسانه های کلاسیک (نسل اول) تا رسانههای جدید (نسل چهارم) اشاره دارد.
در حالی که از اصطلاح سواد رسانه ای اغلب در مناطق آنگلوساکسون و کشورهایی مرتبط با گفتمان آنها (استرالیا، آمریکای شمالی) استفاده می شود در آلمان و همچنین در کشورهای فرانسوی زبان از اصطلاح صلاحیت رسانه ای استفاده می شود و اصطلاح صلاحیت دیجیتال در کشورهای اسکاندیناوی استفاده می شود که هر چیزی را که به رسانه های دیجیتال مربوط می شود توصیف می کند.
بنابراین چهار رویکرد اصلی را بایستی متمایز کرد:
- رویکرد سواد رسانه ای
- رویکرد صلاحیت رسانه ای
- رویکرد سواد دیجیتال(متمرکز بر رسانه های دیجیتال)
- رویکرد سواد رسانه ای سنتی
منابع
Morduchowicz, R. (2009). When Media Education is State Policy. In:UNSECO (Eds.). Mapping Media Education Policies in the World. Visions, Programmes and Challenges. Montreal: UNSECO.
Martin, A. (2006). Digital literacy needed in an ‘-e-permeated’ world – progress report of DigEuLit project.
Sofos, A. (2010). Digital Literacy as a Category of Media Competence and Literacy. An Analytical approach of Concepts and Presuppositions for supporting Media Competence at School.
Bauer, P.; Hoffmann, H.; and Mayrberger, K. (Eds.), Fokus Medienpädagogik. Aktuelle
Forschungs und Handlungsfelder. München: Kopaed. p.62-82
Krumsvik, R. (2008). Situated learning and teacher’s digital
DGfG (2007). Educational Standards in Geography for the Intermediate School Certificate, Online: http://www.geographie.de/docs/geography_ education.pdf
Harris, K.-L. (2009). International trends in establishing the standards of academic achievement in higher education – an independent report and analysis. Melbourne: University of Melbourne.
Pirius, L. K.; and Creel, G. (2010). Reflextions on Play, Pedagogy, and World of Warcraft. Online:http://www.educause.edu/EDUCAUSE+Quarterly/EDUCAUSEQuarterlyMagazineVolum/ReflectionsonPlayPedagogyandWo/213663.
Zylka, J.; and Nutzinger, H. P. (2010). Educational Games in formal education – Results of an explorative study using an Educational Game in school. Proc. International Conference on Computer-aided Learning 2010 (ICL 2010). Hasselt, Belgium. September 2010.
Wijnen, C. W. (2008). Medien und Pädagogik international. Positionen, Ansätze und Zukunftsperspektiven in Europa und den USA. Munich: kopaed.
Kellner, D.; and Share, J. (2005). Media Literacy in the US. In: MedienPädagogik. Journal for theory and practice of media education.
Hobbs, R. (2005). The state of media literacy education. Journal of Communication, 55(4), 865–871.
Media Awareness Network (2010). Digital Literacy in Canada: From Inclusion to Transformation.
Barnes, C.; Flanagan, B.; Corcoran, F.; and O’Neill, B. (2007). Critical Media Literacy in Iceland. Dublin: Radharc Trust.
Habermas, J. (1981). Theorie des kommunikativen Handelns. Frankfurt a. M.: Suhrkamp.
Mitzlaff, H. (2007). International handbook: Computer (ICT), ptimary school, kindergarten and new learning culture. Hohengehren: Schneider.
Gapksi, H. (2001). Medienkompetenz – eine Bestandsaufnahme und Überlegungen zu einem theoretischen Rahmenkonzept. Wiesbaden: Westdeutscher Verlag.
Gapksi, H. (2006). Medienkompetenz messen? Verfahren und Reflexionen zur Erfassung von Schülerkompetenzen. Munich: kopaed.
Schorb, B. (2005). Medienkompetenz. In: Hüther, J.; and Schorb, B. (Eds.). Grundbegriffe Medienpädagogik. Munich: kopaed.
Moser, H. (2006). Einführung in die Medienpädagogik: Aufwachsen im Medienzeitalter. Opladen: Budrich.
Barreto, A. (2005). Mudança Social em Portugal: 1960-2000; In Pinto,A. C. (Eds.). Portugal Contemporâneo, Lisboa: Dom Quixote, pp.137-162.
Rosado, E.; and Bélisle, C. P. (2006). Analysing Digital LiteracyFrameworks. A European Framework for Digital Literacy. LIRE,Université Lyon, Lyon.
Virkus, S. (2003). Information literacy in Europe: a literature review.Information Research, v.8, n.4. Online: http://informationr.net/ir/8-4/paper159.html.
Grafe, S. (2010). ‚Media literacy’ und ‚Media (literacy) education’ in den USA. Autum Meeting Section Media Pedagogics of the German Society of Educational Science.
[1] . Masterman
[2] . Teaching the Media
پژوهشگر: دکتر علی کرمی
دیدگاهتان را بنویسید