رژیم مصرفرسانهای نامتعادل حزبی
مصرف کلی رسانه ها در طول زمان، از زمان اولین فیلم های سینمایی، تا عصر شبکه های اجتماعی و اینترنت، به شدت افزایش یافته است. فرصتهای ارتباطی آسانتر و متنوع تر، اشتراکگذاری شدید اطلاعات را به همراه داشته است. در حالی که آلوین تافلر(1970) اصطلاح سرریز دادهها یا سرریز اطّلاعات را برای نشان دادن این وضعیت به کار می برد، جانسون (2012) چاقی اطلاعاتی را ترجیح داد. هر فردی متابولیسم دیجیتال متفاوتی دارد. رژیم گرسنگی که با قطع تقریباً همه اتصالات ممکن است کاهش وزن سریع را همراه با افزایش وزن دوباره به همراه دارد. از این نظر، به جای خطر چاقی با قطع کامل ورودی ها، توصیه میشود با رژیم رسانه ای میزان استفاده را به منظور استفاده صحیح کاهش داد. به طور کلی، مفهوم رژیم غذایی که برای کاهش مصرف بیش از حد مواد غذایی استفاده می شود، به عنوان تلاش برای کاهش هرگونه مصرف یا رفتار منجر به اعتیاد شناخته می شود. به طور مشابه، سم زدایی نشان دهنده توقف کامل یا مزمن مصرف است. سم زدایی رسانه ای به معنی پایان دادن یا کاهش استفاده غیرضروری از رسانه ها استفاده می شود. البته مفهوم سم زدایی به معنی توقف کامل استفاده از رسانه های اجتماعی است ولی مفهوم رژیم رسانه ای برای تعریف استفاده سالم و کنترل شده استفاده می شود.
کال نیوپورت استفاده آگاهانهتر از فناوری را با اصطلاح«مینیمالیسم دیجیتال» تعریف کرد. مینیمالیسم دیجیتال نوعی استفاده از فناوری است که مبتنی بر نیاز به زمان آنلاین از پیش تعریف شده، دقیق و تمرکز بر فعالیت های مفید و محدود است. افرادی که این روش را اتخاذ می کنند، مینیمالیست دیجیتال نامیده می شوند. به نظر جانسون (2012:65) چاق بودن جسمی یک وضعیت قابل مشاهده است اما چاقی اطلاعاتی خطرناک تر است. تشخیص چاقی اطلاعاتی آسان نیست. رسانه¬های اجتماعی پلتفرم پیشرو برای مصرف شدید اطلاعات هستند. وقتی هزاران فالوور، اشتراک گذاری و زمان صرف شده در شبکه های اجتماعی از سوی کاربران را در نظر آوریم به چاقی شبکه های اجتماعی می رسیم.
رژیم مصرف رسانه ای نامتعادل حزبی
رسانه ها با انتخاب و تاکید بر برخی موضوعات در سرمقاله های خود مواضع سیاسی خاص خود را به مخاطب منتقل میکنند و یک نمایه ایدئولوژیک متمایز ایجاد می کنند. بسیاری از احزاب سیاسی رسانه های خاص خود را برای ارتباط با اعضاء و هواداران و عموم مردم دارند. در حال حاضر تنوع و گستره اطلاع رسانی رسانه ها به دلیل رواج فزاینده فناوری و استفاده از فناوری های مختلف توسط رای دهندگان و اعضای حزب متغیر است. رسانه های سیاسی در یکی از سه دسته زیر قرار می گیرند: 1- رسانه های تبلیغاتی حزبی 2- رسانه های خصوصی متعارف 3- رسانه های حکومتی.
احزاب به جای استفاده از رسانه های اجتماعی برای دیدار با رای دهندگان خود و گفت و گو، از آن ها به عنوان کانالی برای تبلیغات استفاده می کنند. طرفداران احزاب خاص برای دریافت اخبار در مورد سیاست و حکومت در دنیاهای متفاوتی زندگی می کنند. در منابع خبری که آنها به آن مراجعه می کنند و به آنها استناد میکنند همپوشانی کمی وجود دارد. میتوان گفت که چه در مورد رسانه ها و چه در مورد دوستان، افراد بیشتر با همفکران خود ارتباط برقرار می کنند. رژیم رسانهای تاثیر بسیار زیادی بر قطبی شدن سیاسی دارد. قطبی شدن سیاسی به روش هایی می پردازد که مردم در مورد دولت و سیاست در موقعیت های مختلف اطلاعات کسب می کنند: رسانه های خبری، رسانه های اجتماعی و گفت و گو با دوستان و خانواده. مطالعات نشان می دهد که کسانی که منسجم ترین دیدگاه های ایدئولوژیک در چپ و راست را دارند جریان های اطلاعاتی متفاوتی از افراد با دیدگاههای سیاسی مختلط تر دارند و بسیار متمایز از یکدیگرند. افرادی که در دو سمت طیف چپ و راست قرار دارند نسبت به کسانی که دیدگاه های ایدئولوژیک مختلط بیشتری دارند تاثیر بیشتری بر روند سیاسی دارند. آن ها احتمال بیشتری دارد که رای بدهند، به کمپین ها کمک مالی بکنند و در سیاست مشارکت مستقیم بکنند.
شهروندانی که رژیم مصرف رسانه حزبی نامتعادل دارند به شدت حول یک منبع خبری واحد جمع می شوند و معمولاً یک رسانه را به عنوان منبع اصلی اخبار مربوط به دولت و سیاست نام میبرند و نسبت به سایر منابع خبری بی اعتماد هستند و تمایل دارند نظرات سیاسی منطبق با دیدگاه های خودشان را در رسانهها بشنوند. در واقع می توان گفت شهروندانی که رژیم مصرف رسانه نامتعادل دارند وفاداری رسانهای بالایی دارند و به طیف محدودی از خبرگزاریها متکی هستند. رژیم مصرف رسانه های حزبی نامتعادل باعث می شود که افراد حتی در دوست یابی و ارتباط با دیگران در شبکه های اجتماعی به دیدگاههای سیاسی طرف توجه کنند تا این که به دنبال دلایل دیگر باشند.
ادراک احزاب سیاسی و رفتار رای دهی مردم تحت تاثیر چندین متغیر است و تعدادی نظریه مرتبط با این مطالعه وجود دارد که از جمله می توان جبر تکنولوژیکی، قضاوت اجتماعی، حوزه عمومی و مفهوم کمپین سیاسی هابرماس را نام برد. نظریه جبر تکنولوژی که توسط مارشال مک لوهان(۱۹۶۴) محقق ارتباطات کانادایی ارائه شد نقش فناوری های رسانه ای جدید در ارتباطات را در تعیین تغییرات اجتماعی و تبدیل جهان به دهکده جهانی بررسی کرده است. مک لوهان معتقد است که تغییرات اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی مبتنی بر توسعه و اشاعه فناوری هستند. این تئوری بیان میکند که فناوری های ارتباطی به طور کلی علت اصلی تغییرات در جامعه هستند و جبر تکنولوژیکی عبارت از این تفکر است که در برخی جهات ماشین و تحولات آن باعث تغییرات تاریخی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی میشود. با این حال رویکردی متعادل تر نسبت به جبر تکنولوژی وجود دارد که فناوری را خنثی تر می بیند و ادعا میکند که نحوه استفاده مردم از ماشین است که به آن اهمیت میدهد.
نظریه قضاوت اجتماعی نشان میدهد که قرار گرفتن در معرض کمپین های سیاسی افراد را تشویق میکند تا احساسات خود را در مورد هدف مرتبط همسان سازی یا معادل سازی کنند. این نظریه بر این عقیده است که رای دهندگان به عنوان سهامداران منطقی باید قضاوت لازم را در مورد چگونگی درک یا واکنش به پیام ها بسته به اینکه چگونه با نگرش های قبلی آن ها در مورد انتظاراتشان از سیاست مطابقت دارد داشته باشند. هابرماس بر دموکراسی سازی با تاکید بر مشارکت سیاسی به عنوان هسته یک جامعه دموکراتیک و به عنوان عنصر اساسی در خودسازی فردی تمرکز میکند. برای هابرماس کارکرد رسانه از تسهیل گفتمان عقلانی و بحث در حوزه عمومی به شکل دهی، ساختن و محدود کردن گفتمان عمومی به آن مضامینی که توسط شرکتهای رسانهای تائید می شوند تبدیل شده است. حوزه های عمومی سیاسی شامل جنبش های اجتماعی، رسانه هایی که بر دولت نظارت می کنند و گروه هایی که اقدامات سیاسی انجام می دهند است.
دکتر علی کرمی
دیدگاهتان را بنویسید